بیت المال| خاطره ای از دانش آموز شهید "مهدی موسی زاده"
دوشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۲۴
داستان اهداء سبد حمايتي هلال احمر به اهالی شهر ايلام و توجه خاص شهید موسی زاده به تقسیم این سبدهای حمایتی روایتی خواندنی است که اهمیت توجه به بیت المال را به مردم و مسئولان روزگار ما گوشزد می کند. نوید شاهد ایلام به مناسبت روز دانش آموز به بیان خاطره ای از این شهید والامقام پرداخته است که توجه شما را به این مطلب جلب می کنیم.
به گزارش نوید شاهد ایلام،شهید مهدی موسی زاده فرزند علی اول اسفندماه 1346 در روستای گل گل ملکشاهی دیده به جهان گشود ایشان در مقطع چهارم دبیرستان مشغول به تحصیل بود که شوق دفاع از وطن باعث شد به عنوان بسیجی وارد لشکر حضرت امیر(ع) شود. دوازدهم اسفندماه 1364 در سلیمانیه عراق مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن قرار گرفت و از ناحیه سر به شدت آسیب دید و به درجه رفیع شهادت رسید. مزار این شهید گرانقدر در جوار امامزاده علی صالح(ع) قرار دارد.
خاطره ی از شهید دانش آموز مهدی موسی زاده راوی برادر شهید
بیت المال
روزي از روزهاي دوران آوارگي، در مهرماه سال 1363، ساعت دو بعدازظهر تعداد زيادي سبد حمايتي از طرف مركز هلال احمر شهر ايلام توسط يك دستگاه خاور، به روستاي سيرانه در شهرستان ملکشاهی ارسال شد . سبدهاي حمايتي شامل كارتنهاي پر از موادي مانند : نان، روغن، چاي، قند و مواد شوينده بودند؛ البته در بعضي از كارتنهاي اهدايي مردم طلا نيز پيدا ميشد كه نشان ميداد مردم حتي از اهداي طلاهاي خود دريغ نكرده بودند. مهدي از بالاي خاور وسايل و كارتنها را به مردم روستا تحويل ميداد . به نزد مهدي رفتم و به او گفتم : منم مثل بقيه، جنگزده به حساب ميام، از اين سبدهاي حمايتي به منم تعلق ميگيره؟ ! مهدي طوري كه من ناراحت نشوم، به من نگاه كرد و با لبخند گفت : صیدمحمد جان شما نيسان داري و روزي 200 تومن با اون كار ميكني و ميتوني براي خانوادهات غذا، دارو و وسايل ديگه رو تهيه كني. اين سبدها براي مردماند و به شما چيزي تعلق نميگيره او حتي به شوخي گفت : تا عصر اينجا بموني از اين سبدها رو بهت نميدم.
من و خانمم آنجا رفته بوديم، مهدي خانمم را صدا زد و گفت : مشهدي سميه صبر كن، شما به گردن همهي ما دَين داري و توي خونه و براي رزمندهها بسيار زحمت ميكشي . بمان اگه از بستههاي حمايتي ماند و به تمام روستا رسيد، يه كارتن هم به شما ميدهم . نزديكيهاي غروب كه هوا داشت كمكم تاريك ميشد، مهدي، خانمم را صدا زد و يك بسته به او داد. براي ما قابل افتخار بود كه مهدي با توجه به سن كمي كه داشت به بيتالمال نگاه ويژه و اعتقاد محكمي داشت.
نظر شما